English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 131 (9109 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
debt finance U افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
finance U پرداخت هزینه
finance U بودجه چیزی را تهیه کردن
finance U تامین هزینه پولی
finance U رسته دارایی دارایی
finance U قسمت مالی یا دارایی
finance U مالی
finance U علم مالیه
finance U مالیه
finance U دارایی
finance U علم دارایی تهیه پول کردن
finance U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance U سرمایه گذاری
finance house U شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
finance house U موسسه مالی
finance company U شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
finance company U شرکت تامین مالی
the finance minister is up U وزیر مالیه
bridge finance U وام موقتی [تا دریافت وام اصلی ]
minister of finance U وزیر اقتصاد
the finance minister is up U سخن میگوید
functional finance U سیاست مالی اصولی
finance ministry U وزارت دارائی
finance ministry U وزارت دارایی
finance office U اداره دارایی
international finance U مالیه بین الملل
private finance U مالیه خصوصی
public finance U مالیه عمومی
functional finance U سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
finance markets U بازارهای مالی
finance officer U افسر مالی
finance officer U افسر دارایی
national finance U مالیه ملی
international finance corporation U شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
The ministry of economic affairs and finance U وزارت امور اقتصاد و دارایی
to get into debt U بدهکارشدن
to get into debt U وام پیداکردن
to be in debt U مقروض بودن
to be in debt U بدهی داشتن
debt U قرض
in debt U بدهکار
the d. of a debt U پرداخت بدهی
to get into debt U بدهی پیداکردن
debt U قصور
debt U بدهکاربودن
debt U دین
debt U غین
debt U وام
debt U بدهی
debt U بدهی داشتن
run in debt U قرض بهم رساندن
public debt U بدهی دولت
public debt U قرضه عمومی
net debt U بدهی خالص
oxygen debt U بدهی اکسیژن
oxygen debt U وام اکسیژن
passive debt U وام بی بهره
payment of a debt U اداء دین
payment of an debt U وفاء دین
preferential debt U دین ممتازه
present debt U دین حال
private debt U بدهی خصوصی
proof of debt U دلیل طلب
proof of debt U سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
specialty debt U تعهدات مستند به اسناد رسمی
To be in debt up to ones ears. U غرق بدهی بودن
To be up to ones ears in debt. U تا خرخره درقرض بودن
debt rescheduling U تجدید نظر در شرایط وام
debt cut U بخشش بدهکای
debt relief U بخشش بدهکای
verification of debt U تشخیص مطالبات
debt cut U صرف نظر از بدهکاری
to run into debt U قرض بالا آوردن
debt perpetrator U مرتکب بدهی
debt perpetrator U خطاکار در بدهی
debt forgiveness U بخشش بدهکای
debt relief U صرف نظر از بدهکاری
debt forgiveness U صرف نظر از بدهکاری
bad debt U طلب غیر قابل وصول
debt collector U کارگزاروصول طلب
debt discount U تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
debt enforcement U درخواست طلب وصول
debt limit U حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
debt of honour U وام شرافتی
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
debt of nature U مرگ
debt of nature U اجل
debt of record U بدهی قانونی record of court محکوم به
debt collector U وصول کننده طلب
bad debt U طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
acknowladgement of debt U قبول بدهی
acknowledgement of debt U اقرار به بدهی
an active debt U بدهی با ربح
arrears of debt U دیون معوقه
attachment of debt U توقیف طلب
crown debt U وام بدولت
crown debt U طلب دولتی بستانکاری دولتی
debt advice U اعلامیه بدهکار
debt balance U مانده بدهکار
debt burden U بار بدهی
debt outstanding U وام معوقه
debt service U پرداخت اصل و فرع
national debt U قرضه ملی
funded debt U وام تنخواه دار
judgement debt U دادخواسته
good debt U طلب وصول شدنی
judgement debt U محکوم به
immersed in debt U فرو رفته در فرض
judgment debt U محکوم به مالی
immersed in debt U گرفتاربدهی
national debt U بدهی ملی
debt of record U دین قانونی
deep in debt U تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt U تا گردن زیر بدهی
funded debt U وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
execution for debt U اقدام برای طلب وصول
floating debt U بدهی متغیر
national debt U قرض ملی
indgement debt U محکوم به
To be in the red . To contract a debt . U قرض بالاآوردن
debt collecting agency U نماینده وصول مطالبات
discharging from an obligation or a debt U ابراء ذمه
to pay off a debt [mortgage] U بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
simple content debt U دین ناشی از قرارداد شفاهی
debt income ratio U نسبت قروض به درامد ملی
national debt burden U بار قرضه ملی
i paid the debt plus interest U بدهی را با بهره ان دادم
debt collection for realisation U property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
debt due at a future time U دین موجل
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> U گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
Recent search history Forum search
1مدیرامورمالی شرکت
1size of the hypolimnetic oxygen debt
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com